#داستان_هورزاد

 

قسمت اول

از “شماعی” زاده تا “شمع” های ژاپنی در فارکس !

 

سلام
من محمد هورزاد هستم، ۴۳ ساله، متولد ایران، مشهد، ساکن خارج ! (خارج از داخل)
یکی از انسانهای اولیه از نسل پارینه سنگی فارکس در ایران !
میخوام اینجا داستان زندگی فارکسی خودم رو براتون بگم و امیدوارم تجربیاتی که در این ۱۴ سال فعالیت مستمر در فارکس داشتم براتون مفید باشه و راه شما رو برای رسیدن به موفقیت کوتاه تر و هموار تر کنه، البته اگه واقعا به این شغل علاقه دارین و اومدین که بمونین و موفق بشین

چون بدون شک علاقه شرط اصلی موفقیت در این کاره، باید واقعا نشانه هایی پیدا کنین که آیا واقعا به این کار علاقه دارین یا نه ؟
میدونم الان دارین میگین آره ما خیلی علاقه داریم ولی راستتش باید بگم علاقه با اعتیاد به هیجان ترید بسیار فرق داره ! ببخشید !

برگردیم سر موضوع علاقه، برای من داستان از استاد حسن شماعی زاده شروع شد (که در ادامه شرح میدم) اما قبل از اون و در وحله اول کشف کردم به کامپیوتر علاقه زیادی دارم و البته همینطور شغل هایی که مربوط به کامپیوتر باشه

نشانه علاقه واقعی اینکه، از دوران نوجوانی و زمانی که کامپیوتر هنوز توی ایران خیلی باب نشده بود کامپیوتر شخصی داشتم و زمان زیادی از روز رو پای کامپیوتر بودم اما وجه تمایزم با دیگران این بود که (به عنوان مثال) در تمام این سالها هیچوقت با کامپیوتر بازی نکردم، کاری که تقریبا همه انجام میدادن البته !

وقتی اینترنت اومد همه وقتشون رو در چت روم های یاهو مسنجر میگذروندن ، کاری که من فقط یک روز براش وقت تلف کردم و تمام
تعریف از خود کردن در فرهنگ ما کار خوبی نیست اما در اکثر فرهنگها کار بسیار خوبیه و یکی از دلایل پیشرفت افراد در جامعه به شمار میاد، قصدم تعریف از خود نبود، خواستم مثال بزنم در مورد علاقه واقعی داشتن و اینکه اصلا داستان از کجا شروع شد

 


 

#داستان_هورزاد

قسمت دوم

لحظه ” آها ” یا به قولی : اورکا ! اورکا !

سلام
در قسمت قبل گفتیم که وی در خانواده ای چشم به جهان گشود ! و از همان دوران طفولیت، علاقه فراوانی به فارکس نشان نداد ! که البته طبیعی بود چون دهه ۵۰ شمسی هنوز فارکس وارد ایران نشده بود !
و بعد گفتیم که وی در جوانی به کامپیوتر علاقه داشت و البته گاهی شو (موزیک ویدئو) هم تماشا میکرد !
ترانه “داماد” از استاد شماعی زاده (البته در آهنگسازی استاد بود بیشتر!) در قسمتی از کلیپ، جوانی در حال کار با لپ تاپ است و ناگهان دست ها را بهم می سابد ! و خوشحال و بعد کلی دلار در حال پرواز !

وی که تا آنروز فقط با نرم افزار های کامپیوتر سرگرم بود و گاهی هم وب گردی کرده بود، ناگهان با لحن “مراد برقی” از خود سوال میکند که :
“یعنی چه ؟! این حرکات یعنی چه ؟!!”

و در این سوال غوطه ور که مگه از توی کامپیوتر هم پول در میاد ؟
ینی شغلی هست که فقط با کامپیوتر کار میکنی و تجارت هم حساب میشه ؟ (آخه توی کلیپ موقع معرفی این جوان، استاد اشاره کرده بود که “تاجره”)

بگذریم
بعد ها برای خودم فروشگاه کامپیوتر باز کردم و شغلم شد “کامپیوتر فروش”، ولی همچنان توی ذهنم بود که اون یه کار دیگه بود و با این فرق داشت

حالا بریم سراغ آشنایی با فارکس و تغییر شغل و پرداختن به فارکس به عنوان کار اصلی
اولین بار که نام فارکس رو شندیم سال ۱۳۸۳ بود، توی نمایشگاه کامپیوتر تراکتی دیدم که نوشته بود کلاسهای آموزش فارکس، بازار معاملات جهانی، و غیره
محل کلاس ها تهران بود و طبیعتا به خاطر مشغله شغلی نمیتونستم برم، تماس گرفتم گفتم مشهد کلاس ندارید؟ گفتند اگر به حد نصاب برسه چرا (که البته هیچوقت نرسید!)

خوشبختانه اعتقاد داشتم برای شروع هر کاری باید کلاس رفت و همینجوری “علی برکت الله” شروع کردن و هزینه کلاس رو صرفه جویی کردن ! عاقبت خوبی نداره. بنابراین صبر کردم.

داستان رسید به سال ۱۳۸۵ و من خسته از بازار کامپیوتر که در حال اشباع بود و اگه قسطی نمیدادی نمیبردن و اگه قسطی میدادی هم کلا میبردن و دیگه نمیاوردن ! و مردم بدقولی که چک هاشون همیشه برگشت میخورد و غیره
کامیپوتر رو دوست داشتم اما کاسبی واقعا با روحیه من سازگار نبود و درحال جمع کردن و فروش مغازه بودم

خلاصه همون منه خسته روزی اتفاقی رفتم شرکت کسی برای کار دیگه ای، ناگهان طرف گفت توی شعبه دیگه مون داریم کلاس آموزش فارکس شروع میکنیم، شخصی از تهران میاد برای تدریس، دوست داری بیای؟

پر واضح است که شیرجه زدم ! نحوه شیرجه زدن در قسمت بعدی !

 


 

#داستان_هورزاد

قسمت سوم

بزن بریم پولدار شیم !

در قسمت قبل در مورد پیش زمینه ذهنی و بعد آشنایی با فارکس و شروع داستان گفتیم و رسیدم به اینکه بلاخره کلاس فارکس پیدا کردم
بلافاصله ثبت نام کردم و کلاس ها شروع شد و ما با انواع اندیکاتورها آشنا شدیم و شدیم یک تریدر حرفه ای !

همزمان مغازه واگذار شد و از شغل قبلی خداحافظی کرده و بطور کامل وارد شغل جدید شدیم و خوشحال از اینکه بلاخره شغل مورد علاقه رو پیدا کردیم، غافل از اینکه
فارکس “آسان نمود اول” ولی بعدش سخت شد !!

از همان روز یعنی همان تابستان سال ۸۵ تا به امروز تنها شغل من فارکس بوده و هست که البته هیچوقت اینکار رو به کسی توصیه نکردم و نمیکنم که فارکس تنها شغل باشه ، خصوصا برای چند سال اول

من اشتباه کردم و به خاطر سه مورد تونستم دووم بیارم ، وگرنه تاوان این اشتباه رو به سختی پرداخت میکردم
مورد اول : از کار قبلی پس انداز مناسبی داشتم
مورد دوم : آپارتمان اضافه ای داشتم و از اجاره اون درآمد مختصری حاصل میشد
مورد سوم : ظرف مدت ۲ سال به سود و یکسال بعد از اون به سود خیلی خوب رسیدم

ناگفته نمونه توی اون ۳ سال اول به اندازه ۶ سال دیگران کار کردم ، روزی ۱۴ تا ۱۶ ساعت فقط و فقط برای فارکس وقت گذاشتم
خلاصه اینکه اگر این سه مورد نبود شاید من هم فارکس رو رها میکردم ، پس بسیار مراقب باشید توی این مورد و یادتون باشه ، فارکس به عنوان تنها شغل اون هم برای سالهای اول اصلا کار خوبی نیست مگر اینکه درآمد دیگه ای دارید یا اینکه مثلا دانشجو هستید و خونواده هزینه شما رو میده و غیره

بهرحال ما فارکس کار شدیم و کلی اندیکاتور و خط روند و کانال یاد گرفتیم و خفن تر از همه اینها اینکه فیبوناچی ! هم میتونستیم رسم کنیم و اخبار سایت فارکس فکتوری هم میتونستیم بخونیم و دیگه واقعا احساس جردن بلفورت بودن میکردیم !

کلاس ها تمام شد و ما آماده نبرد ! بلافاصله یک حساب ریل ۲۰۰ دلاری باز کردیم (دلار ۹۲۰ تومن بود) و خوشحال شروع کردیم به تجارت (ترید) !!

سرنوشت غم انگیز این حساب ۲۰۰ دلاری رو قسمت بعد خواهید شنید و اشک حسرت خواهیم ریخت برای آن عزیز از دست رفته !

#داستان_هورزاد

https://t.me/hoorzadfx_com

 


 

 

قسمت چهارم

بروکر بد بهتر است یا بروکر بدتر ؟!!

تا اینجای داستان گفتیم که ما دوره آموزشی رو کامل تموم کردیم و بدون تمرین مناسب در دمو، رفتیم سراغ حساب ریل
البته فکر نکنید همینجوری الکی ؛ نه ، استراتژی داشتیم ! توی کلاس بهمون آموزش داده بودن . یکی با مووینگ بود یکی هم باکس اول سشن لندن ! خب ما دیدیم دومی خیلی خفن تره رفتیم سراغ اون

دو سه روز هم تمرین کردیم و دو هفته قبلش رو هم بک تست گرفتیم (فک کن ! فقط دو هفته ! چقدر تباه بودیم ما) دیدیم خوبه دیگه و شروع کردیم
بروکر معظم آی اف سی مارکت (لعنت الله علیه) حالا عرض میکنم چرا

از اینجا به بعد رو آی بی محترم برای ما توضیح داد که :
کمی قبل از ورود افتخار آمیز شما به عرصه تجارت جهانی ، بروکرها حداقل با ۲۰۰۰ دلار حساب باز میکردن ، اما الان مدتی هست که با ۵۰۰ دلار هم حساب باز میکنن ولی البته حداقل حجم معامله همون یک لات !! به این میگن حساب استاندارد (من یاد “علامت استاندارد ایران ، نشانه مرغوبیت کالا” افتادم و اشک شوق توی چشام حلقه زد)

و ادامه داد :
یک حساب مینی هم دارن با حداقل دپازیت ۲۰۰ دلار و حداقل لات یک دهم ! و این دیگه ینی واقعا اوکازیون ! (اینجا هم یاد مینی کوپر افتادم و دیگه اینقدر اشک شوق توی چشام جمع شده بود نمیتونستم چارت رو ببینم اصلا ! خلاصه به خاطر اشک زیاد و دید کم بود که کال شدم !)

القصه ؛ آی بی محترم این جملات آخر رو به ما گفت ، و ما از خوشحالی نعره زنان ، شیرجه زدیم توی ظرف عسل ، غافل از اینکه مینیمم دپازیت ۲۰۰ دلار و مینیمم لات یک دهم (و لوریج ۲۰۰) ینی بفرما تریدر عزیز پولاتو بده به من !

مثل این هست که بانک ملی بگه حداقل افتتاح حساب ده هزار تومان ، بلافاصله هم دسته چک میدیم فقط در جریان باشید که چک کمتر از ده میلیون نباید بکشید ! خب واضحه که نتیجه چی میشه

بگذریم
نمیخوام بروکر رو مقصر بدونم اما بی شک ، با اون شرایط اوکازیون ، بروکر یکی از عواملی بود که حساب اول ظرف سه روز و با چند ترید کال شد

به دنیای زیبای لوریج خوش آمدید !

 


 

 

قسمت پنجم

بای و سل زدن، کسب تجربه نیست، محقق باش !

سلام به همگی
رسیدیم به اینجا که حساب اول سه روزه کال شد و البته من که سرسخت تر از این حرفها بودم ! بلافاصله حساب رو ۲۵۰ دلار شارژ کردم و این بار به یک موفقت عظیم دست یافتم
اونهم این بود که این بار به جای سه روز ، تونستم ۹ روزه حساب رو کال کنم ! و این یعنی سه برابر بهتر شده بودم !! و انصافا سال ۸۵ سه برابر خیلی بود ! یه چیزی حدود ۲۰ برابر الان !

اینجا بود که به هوش سرشار خودم پی بردم و فهمیدم که هیچی نمیدونم هنوز ! اما متوجه اشکال کار شدم و رفتم سراغ کشف رموز نهفته بازار و یادگیری بیشتر .

مفاهیم اولیه مدیریت سرمایه رو یاد گرفتم و بروکری پیدا کردم که با یکصدم بتونم ترید کنم و دیگه کم کم اوضاع خوب (شما بخونید بهتر) شد

البته گاهی سود بود گاهی ضرر و حساب به کندی پیشرفت میکرد اما دو تا اتفاق خوب افتاده بود ، اول اینکه تونسته بودم حساب رو حفظ کنم و سریع کال نشم و دوم اینکه به جای از صبح تا شب فقط ترید کردن ، بیشتر وقتم در طول روز صرف یادگیری میشد و هر روز چیزهای بیشتری یاد میگرفتم ، این واقعا خوب بود

شدیدا و جدا و عمیقا بهتون توصیه میکنم دنبال یادگیری و تحقیق و پژوهش باشید ، هر روز از صبح تا شب بای و سل زدن هیچ ارزش افزوده خاصی براتون نداره ، توی دوستان خودم دارم کسانی رو که ۸ ساله دارن ترید میکنن ولی هنوز مفاهیم اولیه رو درست نمیدونن متاسفانه (البته اسامی چیکو اسپن و تنکان سن و کیجن سن رو خوب حفظ کردن !)

از اینجا تا وال استریت پرانتز :))))))

بهرحال درحال یادگیری بودم و کتاب خوندن و جستجو در اینترنت برهوت آن زمان با مودم های دایل آپ که ناگهان از “انجمن سرمایه دات کام” سر در آوردم و فهمیدم که قبل از من هم دیگرانی بودن که به این جزیره ناشناخته پا گذاشتن ! و کلی خوشحال شدم که تنها نیستم

ماجراهای من و انجمن سرمایه خودش یک کتاب جداگانه است اما خلاصه اش رو در قسمت بعد براتون میگم

 


 

 

قسمت ششم

انجمن و سایت وزین سرمایه دات کام

در بین ۴۵ هزار کاربر، بالاترین اعتبار کاربری رو داشتم! هنوز هم هست و میتونید چک کنید! برای من بسیار جای افتخار داره چون سایت سرمایه باعث افتخار همه ما بود، چون یه عالمه آدم کاردرست و بی ادعا اونجا بودن که بی چشمداشت به بقیه کمک میکردن، مثل الان نبود، خیلی خیلی بهتر بود
بگذریم از مقایسه – گذشت بهرحال

کلی تالارهای مختلف داشتیم
تالار “روانشناسی و مدیریت سرمایه” که البته همیشه بسیار خلوت بود!
تالار “سیستم ها و روش های معامله” که همیشه فوق العاده شلوغ بود!
(متوجه منظورم شدین دیگه احتمالا، نه؟)

و کلی تالارها و قسمتهای خوب دیگه

من در تاپیک های مختلفی فعال بودم “تحلیل های ترسیمی” و “بررسی اکسپرت ها” و “ترید با موبایل” و “بورس ایران با متاتریدر” و “صندلی داغ” و یه شونصد تا تاپیک دیگه !

و البته استارتر چند تاپیک خوب از جمله “استیتمنت روزانه” و “تحلیلهای گروه بیستون” و “ارتقاء کیفیت مطالب سایت” و “کسب سود بدون نشستن پای چارت” و “طراحی سیستم معاملاتی” و …

کمی بعد چند فروم دیگه هم اضافه شد (انجمن قیمتها ، ایران ایگولد ، اتوتریدینگ ، آریا و …) که در اونها هم فعال بودم اما کمتر از سرمایه

علیرغم اینکه مدیران همه این انجمن ها از دوستان خوبم بودن و خیلی دوست داشتم در اون انجمن ها هم مثل سرمایه فعال باشم اما هیچوقت نتونستم بفهمم که چرا هیچ جا برام سرمایه نشد !

بهرحال گذشت و اکنون بسیار خوشحالم که هنوز با اکثر دوستان قدیمی اونجا در ارتباط هستم

اما واقعا بسیار حیف شد که فعالیت اون محیط آموزشی خوب ، با تصمیمات عده ای نادان (که فقط ممنوع کردن رو خوب یاد دارن و همه چیز رو ممنوع میکنن (من نمیدونم چرا ممنوع کردن رو ممنوع نمیکنن ؟!! )) متوقف شد

در قسمت بعد درباره اولین سود مهم و خرید مانیتور ۲۲ اینچ ! با هم صحبت خواهیم کرد !

#داستان_هورزاد

 


 

 

قسمت هفتم

“من موفق شدم”

در قسمت ششم درباره انجمن سرمایه گفتم اما برگردیم به قسمت قبل از اون یعنی قسمت پنجم و اینکه در حال تحقیق و پژوهش بودم و کم کم ترید هام داشت بهتر می شد

هرچه بیشتر یاد می گرفتم نتیجه بهتر می شد و بلاخره یک استراتژی معاملاتی برای خودم آماده کردم و بعد از کلی بکتست و تمرین ، شروع کردم به ترید در قالب استراتژی و از تریدهای بی هدف و شانسی فاصله گرفتم

اوضاع به وضوح بهتر شده بود و حساب واقعا داشت رشد می کرد و ناگهان اتفاق جالبی افتاد !
جایی خوندم که سود تریدهاتون رو نقد کنید و باهاش چیزی بخرید تا باورتون بشه که واقعا دارید از این کار پول در میارید

چون حقیقتا ۱۴ سال پیش باور اینکه این کار ، یک شغل واقعی به حساب میاد و میشه ازش پول درآورد کمی سخت بود ، خصوصا در فضای اون زمان ، حتی یادمه یه بار کسی بهم گفت : پشت کامپیوتر نشستن و کلیک کردن که شغل نیست !! از همینجا به وی سلام عرض میکنم ، سلام همه چیز دان !

القصه ،
تصمیم گرفتم مانیتور بخرم ! اون زمان اکثرا مانیتور ۱۵ اینچ داشتن و البته عده ای هم ۱۷ اینچ
من جزء دسته اکثریت بودم ، از دوستی شنیدم مانیتور ۲۲ اینچ هم به تازگی وارد ایران شده و این واقعا عالی بود . مطمئنا تحلیل و ترید با مانیتور بزرگ بهتر بود و به کارم کمک میکرد . هدف گذاری کردم و تصمیم گرفتم بهتر و بهتر ترید کنم و تا ۲ ماه آینده پول مانیتور رو از ترید بدست بیارم

نه به این معنی که بیشتر ترید کنم و یا ریسک بی جا و قمار کنم با حسابم ، نه ، نه ، اصلا ،
به این معنی که اشتباهاتم رو کمتر کنم و اصولی تر ترید کنم و با ترید های بیجا ، سودهای کسب شده رو از دست ندم

اون زمان مثل الان نبود که از در و دیوار جملات انگیزشی بریزه و لوث شده باشه ! خیلی کم بود و چون در این زمینه تعدادی کتاب خونده بودم واقعا باورشون داشتم

انگیزه و هدف ، کار خودش رو به خوبی انجام داد و البته نه دقیقا سر ۲ ماه اما بعد از ۲ ماه و نیم پول خرید مانیتور رو در اکانتم داشتم

یک مانیتور ۲۲ اینچ خریدم و تحت تاثیر مطالب انگیزشی که خونده بودم ! عکس مانیتورم رو گذاشتم برای عکس دسکتاپ ! روی مانیتور توی عکس هم این جمله رو نوشته بودم :

“من موفق شدم”

هر روز صبح وقتی می نشستم پای کار و کامپیتور رو روشن میکردم ، اولین چیزی که میدیدم این تصویر بود
همین که الان شرح دادم

مقصود اینکه فضا به شدت رمانتیک و احساسی و انگیزشی و فیلم هندی و اعتماد به نفس و یه سری چیزای دیگه که نمیدونم چی بود ، بود !
جاتون خالی بود خلاصه ، اصن یه وضی

در قسمت بعد بطور کاملا اتفاقی ، مدرس فارکس میشم ! و میگم که داستان آموزش دادن هام از کجا و چطور شروع شد

#داستان_هورزاد

 


 

 

 

قسمت هشتم

“معلمی شغل انبیاست”

در قسمت قبل داستان اولین موفقیت رو گفتم و قرار شد این قسمت ماجرای مدرس شدنم رو تعریف کنم ، تجربه لذتبخش یاد دادن

ما در خانه خود نشسته بودیم ، داشتیم ترید میکردیم تلفن زنگ زد ! مدرس فارکسم بود !

اگه خاطرتون باشه گفتم ایشون از تهران اومده بود مشهد و در دفتر یکی از دوستان دوره ها رو برگزار کرد و دوباره رفت تهران (و دیگه ایشون رو زیارت نکردیم اما تلفنی با هم در ارتباط بودیم)

خب برگردیم به تلفن که بنده خدا پشت خط منتظره !
گفتم الو گفت اومدم مشهد دفتر گرفتم ! گفتم دفتر چند برگ ؟ گفت دفتر کار ! پاشو بیا فلان آدرس

رفتم اونجا گفت با توجه به اینکه مشهد آموزشگاه فارکس نداشته و نداره ، اومدم اینجا بمونم و شروع کنیم با هم !
گفتم کنیم یا کنم ؟
گفت فعل جمله زیاد مهم نیست پسر جان ! گفتم پس چی مهمه ؟ فاعل ؟
گفت پرت و پلا نگو ! من تنهایی که نمیتونم ، شما هم بهترین هنرجوی من بودی (وژدانن اینو راست میگفت) و خلاصه روی کمک شما حساب کردم !

گفتم نه بابا ، نمیشه که ، عه ، اینجوری نمیتونم که ! من میخوام تریدر بشم نه مدرس ، از هدفم دور میشم ، من هنوز جوونم ، کلی آرزو دارم ، خونواده ام منو با هزار امید فرستادن خارج !
گفت مگه شما الان خارجی ؟ گفتم نه ، ببخشید ، من این جمله رو اینجوری کامل یاد گرفتم آخه !!

گفت نشنیدی میگن تو برو مهندسی در کنارش هنر رو هم ادامه بده ؟ گفتم نه والا نشنیدم ! گفت خب اینو ولش کن ، نشنیدی میگن درستو بخون ورزش رو هم در کنارش انجام بده ؟ گفتم اینو یه بار شنیدم ، چرا ( البته الکی گفتم ، اون موقع همینم نشنیده بودم ! )

گفت خب دیگه ، شما بیا اینجا کمک من و تدریس کن ، در کنارش تریدتم بکن ، اصلا اینجا با هم ترید میکنیم !
گفتم آره ، این با هم ترید کنیم رو خیلی هستم ، این خوبه ، ولی آخه من بلد نیستم درس بدم که !
گفت الان شما از منم بیشتر میدونی ، خودتو دست کم نگیر (فکر کنم داشت چاخان میکرد البته) خلاصه گفت شما مقدماتی رو درس بده ، بقیه اش با من
گفتم باشه این خوبه

یه دوره فشرده هم برام گذاشت چند روز ، که کاملا آماده شدم و شروع کردیم
و شدیم “اولین آموزشگاه رسمی فارکس در مشهد”

علاوه بر اینکه مدرس خوبی بود ، دوست بسیار خوبی هم برام بود ، هنوز هم گاهی در ارتباط هستیم و بجز فارکس ازش چیزهای زیادی یاد گرفتم و همیشه قدردان محبتهاش هستم

بعد ها خودم خصوصی هم تدریس کردم و بعد از مهاجرت هم که آنلاین ، و این آموزش دادن ، ادامه داشت و داره ،

بسیار دوست دارم اگه چیزی میدونم به بقیه هم یاد بدم و البته خودمم بیشتر و بیشتر یاد میگیرم ، دوستان بسیار خوبی هم در این مسیر پیدا کردم که بسیار برام ارزشمند هستن

بهرحال این هم ماجرای اینکه چطور شروع به تدریس فارکس کردم ، این قسمت فکر کنم هیچ نکته آموزنده ای نداشت ! اما بهرحال باید اینو میگفتم چون قسمتی از زندگی فارکسیم بود ، همین مدرس شدن منظورمه

در قسمت بعد من اولین شکستم رو تجربه میکنم !
“دیر اومدی نخواه زود برو”
اینو فارکس بهم گفت !

#داستان_هورزاد

 


 

 

 

قسمت نهم

“من شکست خوردم ! ”

داستان به اینجا رسید که خوب ترید کردم و موفق شدم و مانیتور خریدم و داشتم ادامه میدادم و به خودم میگفتم بابا این فارکس اونقدرها هم که میگفتن سخت نبود ها ، که ناگهان جناب فارکس انگشت شصتشان را به بنده حقیر نشان دادن !

خب من اول احتمال دادم چون جناب فارکس خارجی تشریف دارن (چون بهرحال اختراع خارجی ها بوده) پس یحتمل این انگشت به نشانه لایک یا موفقیت یا یه چیزی توو این مایه هاست !

ندا آمد اگر این خارجی هست پس چطور الان حرف شما رو متوجه شد و در جواب شما که گفتی “فارکس خیلی هم سخت نیست” اون انگشت رو نشون داد ؟ شما که داشتی فارسی حرف میزدی با خودت !!

گفتم ینی چی ؟! ینی ایرانیه ؟ گفتن خیر ، ایشون مولتی لنگوییج ! هستن ، شما با هر زبونی با خودت حرف بزنی ایشون متوجه میشن و درجا جواب شما رو میدن !
داشتی فارسی میگفتی ، پس اون انگشت رو هم به معنی ایرانیش برداشت کن شما !

گفتم چی ؟ معنی ایرانیش ؟؟! ای بابا ، اینم شانس مایه !

اصل ماجرا این بود که من درحال کسب درآمد ماهی ۵۰ تا ۷۰ درصد از حسابم بودم ! و تازه داشتم سعی میکردم بیشتر هم بشه اگه بشه !
یکی نبود بهم بگه (به قول قدیمی ها) ” فکر نکن همیشه همین آب میاد و همیشه همین آسیاب میچرخه”

خودم به خودم میگفتم ای ول ، همین فرمون برو ! ولی جناب فارکس فرمون رو ازم گرفت و گفت بزن گاراژ !

تحمل ضرر برام سخت بود ، دوست داشتم همیشه سود کنم ، به ضررهام اجازه گسترش میدادم و بلاخره اون روز کذایی فرا رسید
دلار ین منفجر شد و از ظهر تا آخر شب بیش از ۴۰۰ پیپ ریخت و من کال شدم ! و تمام ! تمام شدم !

من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود توی جیب بروکر !

سرد شده بودم ، کاملا بی حس ، سکوت همه دنیا رو فرا گرفته بود ، شوک بودم شدید ، همه جا تاریک شده بود ، تاریک و به شدت سرد ، دلار ین هم ایستاده بود ، دیگه تکون نمیخورد ، چند دقیقه بعد برگشت بالا ، ینی فقط میخواست منو کال کنه ، اگه یه ذره زودتر برمیگشت کال نمیشدم ! قصه تکراری و آشنا برای ما فارکسی ها …

#داستان_هورزاد

 


 

 

قسمت دهم

“من یک ققنوس هستم”

همیشه دوباره بلند میشوم ، حتی اگر با صورت به زمین خورده باشم
ققنوس پرنده ایست افسانه ای که میسوزد ، آتش میگیرد ، خاکستر میشود ، اما دوباره از خاکستر خود متولد میشود و به پرواز در می آید !

در قسمت قبل گفتیم که در اوج موفقیت دوباره شکست خوردم ! تقریبا میتوان گفت همه امور زندگی این چنین است ، بارها موفق میشویم و دقیقا هنگامی که فکر میکنیم دیگر همه شکست ها تمام شده است ، دوباره روزگار درس تازه ای به ما میدهد

تا اینجا داستان برای همه یکسان است اما آنچه تفاوت ایجاد میکند حرکت بعدی ماست . شکست را قبول کنیم ؟ منصرف شویم ؟ یا ادامه دهیم و تلاشی دوباره کنیم ؟

مثل همیشه تنها چیزی که بعد از کال شدن به فکرم خطور میکرد این بود که چرا چنین شد و اینکه دوباره چگونه باید شروع کنم ، فقط همین و بس .

نمیدونم اسمش پشتکار هست یا سرسخت بودن یا چی ، اسمش هرچی هست من همیشه همین بودم ، هرچیزی بودم بجز یک تسلیم شونده ! وقتی چاره ای جز موفق شدن ندارین ، حتما موفق میشین چون تمام تلاشتون رو میکنین و بعد هم خوش شانسی ها شروع میشه ، فقط به این خاطر که ادامه دادین ، چون روزگار کم آورده و تسلیم شما شده و بازی دست شماست

نمیدونستم چجوری میشه ، هیچ ایده ای نداشتم ، فقط میدونستم باید ادامه بدم و وقتی ادامه بدم یه اتفاق خوب میفته ، دقیقا از همون جایی که اصلا فکرشم نمیکردم ، برای من که همیشه همینطوری بوده

در مورد موفقیت بعدی (که من اسمش رو میذارم ماجرای سال ۸۸ و موفقیت بزرگ) آخرین نفری که ممکن بود به ذهنم برسه باعثش شد

یه مثال دیگه براتون میزنم ، در مورد مهاجرت ، چهار سال بود که دنبال مهاجرت بودم و درنهایت کسی کمکم کرد که اگه میخواستم یه لیست بنویسم از کسایی که ممکن بود بتونن برای مهاجرتم کاری انجام بدن ، اون آدم قطعا آخرین نفر لیست بود

خلاصه اینکه همیشه همینطور بوده (حداقل برای من) فقط تلاش کردم و از جایی که اصلا فکر نمیکردم یه اتفاق خوب افتاده ، شبیه شانس آوردن هست ولی شانس هم برای کسی اتفاق میفته که نا امید نمیشه و ادامه میده

شانسی که آوردم این بود که دلسرد نشدم و ادامه دادم ، بدشانسی هم زیاد آوردم ولی اونا هم قسمتی از مسیر بود و باید میبود

در مورد اون ماجرای سال ۸۸ و در مورد مهاجرت در ادامه مفصل تعریف میکنم که چه اتفاقاتی افتاد

#داستان_هورزاد

 


 

قسمت یازدهم

“آغاز ماجرای سال ۸۸”

قبل از اینکه داستان موفقیت بزرگ رو تعریف کنم یه جمع بندی مختصر تا اینجا داشته باشیم ، شروع کار فارکس رو گفتیم و چند شکست اول رو ، بعد کمی موفقیت و ماجرای مانیتور ، در مورد تدریس فارکس گفتیم ، در ادامه دوباره یک شکست پیش اومد و بعد هم تلاش دوباره و برخواستن دوباره

حالا رسیدم به اینجا ، دوباره شروع کردم ولی با کوله باری از تجربه ، واقعا درست میگن که هر شکست پلی به سوی پیروزی ، فقط من نمیدونم چرا باید حتما توی مسیر پل باشه آخه ؟ مسیر صاف و هموار نداریم که نیاز به پل نباشه ؟ آقا ما نخوایم پل باشه باید کیو ببینیم ؟

جان ؟
از اتاق فرمان با (انگشت شصت) اشاره میکنن !
بگذریم

خلاصه شروع کردم به دوباره ادامه دادن با یک حساب ۳۰۰ دلاری که به آرومی داشت رشد میکرد ، این آرومی که میگم ینی آرومی ها ! ینی یه آرومی میگم شما یه آرومی میشنوین ! ینی حلزون قطع نخاع شده تند تر میرفت از من !!

ولی خب از قدیم گفتن “احتیاط” شرط “عقل” است (دومی رو که هیچوقت نداشتم ، اولی رو ولی همیشه چرا ! این انصافه آخه ؟ )

در حین همین آرومی بودم که ناگهان یک اتفاق خیلی ساده افتاد ، یه اتفاق خیلی عادی و معمولی ، اما همون شروع کلی ماجراهای جالب شد

توی انجمن سرمایه یه تاپیک ایجاد کرده بودیم به نام “استیتمنت روزانه” و بعضی ها (از جمله من) هر روز یا مثلا هر هفته استیتمنت حسابمون رو اونجا میذاشتیم ، بیشتر هدفمون الزام به رعایت نظم و استمرار در ترید هامون بود

من عضو فعال اون تاپیک بودم و علاوه بر اینکه هر روز استیتمنت میذاشتم در مورد استیتمنت دیگران هم نظر میدادم ! و چون استقبال هم شده بود هی به این کارم ادامه میدادم !
و انصافا هم فضولی یا مزه پرونی نمیکردم ، نظر فنی میدادم

یه روز یکی از بچه ها استیتمنت بکتست گذاشت و من دیدم که کیفیتش ۹۰% نیست و دیتاش ایراد داره ، بهش گفتم و باب صحبت باز شد که چطوری ایراد رو برطرف کنم و غیره

منم که اون زمان به اصطلاح اکسپرت باز قهاری شده بودم ! راهنماییش کردم و خلاصه گفت همشهری هستیم و قرار شد همو ببینیم و اتفاقا محله هامون هم خیلی بهم نزدیک بود

عصر یک روز بهاری در سال ۱۳۸۸ اولین ملاقات حضوری ما بود و همه چیز از اونجا شروع شد که در ادامه چی ؟ آره دیگه ، احسنت !

#داستان_هورزاد


 

 

قسمت دوازدهم

“خودمون اکسپرت ساختیم”

داستان رسید به اینجا که در عصر یک روز بهاری اولین ملاقات ما بود و البته شما به این “عصر یک روز بهاری” زیاد توجه نکنین ! ملاقات عاشقانه نبود که ! ملاقات کاری بود !
اون زمان متاسفانه من کدنویسی بلد نبودم ولی خب ایده زیاد داشتم، ایشون برنامه نویس خوبی بود ولی تازه اومده بود سمت فارکس و ایده و تجربه خاصی نداشت. احساس کردم همکاری خوبی میتونه شکل بگیره و قرار بر این شد من ایده بدم ایشون بنویسه من بکتست و کارهای دیگه رو انجام بدم

از همون اول بهترین چیزی که در ذهنم بود رو گفتم و روی اون کار کردیم و بلافاصله مشخص شد که عالی جواب میده ! به شدت !!
سخت کار میکردم روزی ۱۲ ساعت و اکسپرت داشت به جاهای خوبی میرسید
تنها مشکلش این بود که با اسپرد شناور ، کم سود میداد (اون موقع اسپرد شناور تازه اومده بود و هنوز بروکرهایی بودن که اسپرد ثابت و کم داشته باشن) بنابراین رفتم سراغشون و بهترین نتیجه رو توی بروکر پرایم گرفتم
و شروع کردیم

حساب ۳۰۰ دلاری من (که داشت به آرامی رشد میکرد) شده بود ۳۵۰ دلار ، کل حساب رو برداشت زدم و توی بروکر پرایم یک حساب ۳۵۰ دلاری باز کردم و استارت زدم ، همکارم نیز یه حساب البته کوچیکتر برای خودش باز کرد
هر روز سود میکردیم و طبق پلن آهسته آهسته ریسک رو زیاد میکردیم

هوا آفتابی شده بود ، آسمون هر روز آبی بود ! معجزه داشت اتفاق می افتاد ، روزی ۱۲ ساعت کارم رسیده بود به روزی ۱۶ ساعت ! به شدت روی بهینه سازی کار میکردم و همزمان از نظارت بر اجرای کار و رفتار بروکر و سایر موارد غافل نبودم

به خاطر اینکه به ندرت استاپ میخوردیم ریسک ترید ها رو (البته باز هم طبق پلن) زیاد میکردیم ، از ریسک یک درصد برای هر ترید رسیده بودیم به ۸ درصد ! مشخص بود کار ما طبق هیچ منطقی درست نبود اما ما به پلنی که برای طراحیش کلی وقت گذاشته بودیم وفادار بودیم و نتیجه هم که عالی بود

من اینو اینجا میگم اما شما جای دیگه ای نگید ! اون ۸ بعد ها تا ۱۶ هم بالا رفت !! طمع نمیکردیم پلن این مدلی بود
توی بکتست در هر ۹۰ ترید یک استاپ لاس داشتیم ! و توی ترید لایو هر ۸۰ ترید یک استاپ ! استاپ لاس هم ۶۰ پیپ بود ، ثابت (تارگت ها البته بسیار کم بود)

اتفاقی کاملا نادر بود ولی خب بهرحال داشت اتفاق می افتاد و ما به وضوح داشتیم با چشم غیر مسلح ! اونو می دیدیم و باور می کردیم
از همه مهمتر اینکه بکتست داشتیم ، آمار داشتیم ، پلن داشتیم و اکسپرت هم بسیار دقیق همه چیز رو اجرا میکرد

حساب ها به طرز وحشتناکی رشد میکردن و من به جای استراحت کردن و لذت بردن، بیشتر و بیشتر کار میکردم
فکر میکردیم در قله موفقیت هستیم غافل از اینکه تازه رسیده بودیم به قله اول و هنوز قله های بسیار بلند تری در انتظارمون بود !
در ادامه داستان بونوس ها و اجاره ها و ریبیت ها رو خواهم گفت و منظورم رو از قله های بعدی متوجه خواهید شد

#داستان_هورزاد


 

 

قسمت سیزدهم

“تجارت را گسترش بده”

بروکری که داشتیم باهاش کار میکردیم در سال گذشته در نمایشگاه مربوط به بروکرها مقام اول رو کسب کرده بود و داشت تبدیل میشد به بهترین بروکری که به ایرانی ها خدمات میداد .
این بروکر برای جذب مشتری بیشتر ، جایزه جالبی گذاشته بود (همون که بین بروکرها به بونوس معروف هست)

که البته مثل همه بونوس ها شرایط آزاد کردنش سخت بود ، با شارژ ۲۰۰۰ دلار به شما ۲۵۰۰ دلار بونوس می داد و اگر میتونستی ظرف یکماه ۳۰ لات ترید کنی اون ۲۵۰۰ دلار هم قابل برداشت میشد (این ۳۰ لات رو حدودی گفتم ، عدد دقیقش خاطرم نیست)

۳۰ لات ترید کردن در یکماه برای یک تریدر معمولی کار بسیار مشکلیه (چون چنین ریسکی به راحتی حساب رو کال خواهد کرد ، فلسفه اصلی بونوس همینه) اما برای ما که با حجم زیاد ترید میکردیم آزاد کردن هر جایزه فقط ۱۰ روز طول میکشید ! پس تا اینجا ما هر ۱۰ روز حساب رو دوبرابر میکردیم !

از شرایط دیگه اون بونوس این بود که شما نباید ترید ها رو با صفر ببندید (یعنی صرفا برای افزایش لات ترید نکنید) ما روی این قسمت هم مشکلی نداشتیم چون همه ترید ها با سود بسته می شد نه با صفر و با توجه به ریسک و درصد سود که در قسمت قبل گفتم ، هر ۱۰ روز حدود ۵۰ تا ۱۰۰% هم سود داشتیم !
حالا دیگه نه تنها دو برابر ، بلکه هر ۱۰ روز (حدودا) هر حساب رو سه برابر می کردیم !

جایزه و سود و اصل سرمایه رو برداشت میزدیم و دوباره یه حساب دیگه و یه جایزه دیگه !!
البته حساب اولی خودم بدون جایزه و بدون برداشت پیش می رفت .

اون تاپیک “استیتمنت روزانه” که در موردش گفتم رو خاطرتون هست ؟ طبق روال گذشته من باز هم هر روز استیتمنت حسابم رو اونجا میذاشتم ولی خب اون استیتمنت های مربوط به اون حلزون قطع نخاع شده کجا و این استیتمنت های مربوط به چیتای ردبول خورده کجا !

کم کم پیامها و سوالهای دوستان شروع شد . گفتم راستش اکسپرتی هست که با یکی از دوستان ساختیم و همه اختیارش دست من نیست ، اما صحبت میکنم شما هم بتونین به نحوی در سودش شریک بشین

با شریک عزیز صحبت کردیم گفت بحث فروش و واگذاری که کلا منتفی هست اما با اجاره دادنش موافقم و اینطوری شد که اجاره اکسپرت هم به درآمدمون اضافه شد

هم ما سود میکردیم هم سایر دوستان و یک سوم از سودشون رو بابت اجاره به ما پرداخت می کردند
جایزه هم براشون آزاد می کردیم که اون هم می شد مال خودشون و خلاصه عالی .

پس تا اینجا شد ۳ مدل درآمد : سود اکسپرت ، جایزه ها ، اجاره ماهانه .
اما هنوز یک درآمد دیگه هم بود که ما ازش غافل مونده بودیم

در قسمت بعد در مورد اون هم توضیح میدم و بعد ادامه ماجرا رو میگم
راستی دلار هزار و سیصد تومان بود !

#داستان_هورزاد

 


 

 

قسمت چهاردهم

“ارزشش رو داشت”

اگر انتهای قسمت قبل رو خاطرتون باشه عرض کردم که درآمد ها فقط به سود اکسپرت منتهی نشد و تونستیم اونو گسترش بدیم ، سود ، جایزه ها ، اجاره ها و مورد آخر هم ریبیت و کارمزد معاملاتمون بود ، حالا ما یک کار رو انجام میدادیم اما ۴ مدل درآمد داشتیم و این واقعا عالی بود

بگذریم
زیاد خسته تون نمی کنم ، ولی کمربند هاتون رو ببندید و محکم بشینید میخوام یه شوک بهتون بدم ، میخوام خلاصه ماجرا و آخر داستان رو بهتون بگم

من در ۸ ماه حساب ۳۵۰ دلاری خودم رو تبدیل کردم به ۱۶۰ هزار دلار !

و البته قبول دارم که همه این درآمد مربوط به ترید نبود اما بهرحال میخوام بگم این بازار پتانسیل بسیار زیادی داره ، براش زحمت بکشید ، ارزشش رو داره .

ادامه داستان و جزئیاتش رو مختصر می کنم چون به نظرم دیگه بار آموزشی خاصی نداره و هر چیزی که میخواستم بگم رو در همین ۱۴ قسمت گفتم (خصوصا قسمتهای اول که هم آموزنده تر بود هم طنزش بیشتر بود) بعد از این اتفاقات زیادی افتاد که خلاصه اون از این قرار بود :

همونطور که گفتم اکسپرت ما با اسپرد شناور مشکل داشت و سر همین بعد از ۸ ماه عمرش به سر رسید (سود زیاد ، دائمی نیست) به شکل بی رحمانه ای یادگرفتم به سود کم اما همیشگی قانع باشم
قسمت زیادی از سودم رو به خاطر شروع تحریم هایی که به همت مسئولین زحمت کش کشورمون به وجود اومده بود رو نتونستم دریافت کنم اما بازم ارزشش رو داشت

بعد از اون شرکت سرمایه گذاری زدم و در یکی از بهترین برج های مشهد (در اون زمان) دفتر گرفتم ، غیر از سرمایه گردانی و کلی کارهای دیگه ، یک تیم ترید و یک تیم اکسپرت نویسی تشکیل دادم (در دو قسمت مجزا در دفتر) که با سرمایه من و زیر نظرم فعالیت می کردن (حدودا ۲۰ نفر)

شنبه ها جلسه هفتگی داشتیم و خیلی از تریدرهای فعال مشهد هر هفته میومدن دفترم و جلسه فارکسی برگزار می کردیم ، و غیر از همه این فعالیت ها ، در شرف تاسیس بروکر خودم بودم که رسیدیم به روز نحص شانزدهم فروردین یکهزار و سیصد و نود !

ادامه در قسمت بعد

#داستان_هورزاد

 


 

 

قسمت پانزدهم

“مهاجرت”

خب رسیدیم به روز نحص شانزدهم فروردین یکهزار و سیصد و نود ! قانون خنده دار ممنوعیت فارکس در ایران و ماجراهای بعدش که دیگه احتمال زیاد اکثرتون در جریانش هستید ، اگر هم نیستید که خدا رو شکر ، همون نباشید بهتره ! کلا آدم در جریان همه چیز نباشه آسایشش بیشتره !

بهرحال
دفتر و فعالیتهای من بزرگ و توی چشم بود ، خیلی ها ازش خبر داشتن ، هرطور حساب کردم دیدم بهتره فعلا آهسته تر فعالیت کنم
یه دفتر کوچیک تر گرفتم و یکی دو سالی بی سر و صدا کار کردم ولی واقعا و عمیقا افسرده شده بودم ، اون همه کار و تلاش و زحمت و هزینه به خاطر یک بخشنامه الکی سازمان بورس (و نه حتی یک مصوبه مجلس) دود شد رفت هوا

تیم ترید ، تیم اکسپرت نویسی ، بروکر خودم و خیلی چیزهای دیگه رو مجبور شدم بی نتیجه رها کنم
احساس کردم موندن بی فایده است ، دوستان فارکسیم یکی یکی داشتن مهاجرت می کردن ، مزیت فارکس کار بودن اینه که راحت میتونی مهاجرت کنی چون دغدغه کار و شغل و زبان نداری ، هر جا دوست داشته باشی میتونی بری (آزادی شغلی و آزادی مالی به معنای واقعی)

کم کم جمع و جور کردم و دوستی برام دعوتنامه فرستاد و کارای اقامتم رو استارت زد و منم راهی شدم

یادی کنیم از همشری عزیزم “مهدی اخوان ثالث”

من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می‌بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟

مهاجرت به شدت برای کارم (و خودم) خوب بود ، فارکس کار یدی نیست ، همش با ذهن انجام میشه ، جایی باشی که آرامش داشته باشی به وضوح بهتر کار میکنی
دوری از دوستان و همکاران فارکسی رو هم که به لطف سایت و تلگرام و اینستاگرام جبران کردم

از همه مسئولین کشور عزیزم ! کمال تشکر رو دارم ! که باعث شدن من راه بیفتم و برم بقیه دنیا رو ببینم و با حرفه ای ها آشنا بشم و پیشرفت کنم و آدم بهتری بشم و تجربه های جدید کسب کنم و یه عالمه چیزای دیگه !!
من که شب و روز دعاشون میکنم ، شما رو نمیدونم !

در قسمت بعد (که احتمالا قسمت آخر خواهد بود) در مورد اتفاقات بعد از مهاجرت میگم تا برسم به زمان حال ، و داستان رو تموم کنیم

#داستان_هورزاد

 


 

 

 

#داستان_هورزاد

 

قسمت آخر

“زندگی ۱۰۰% فارکسی”

خاطر مبارکتون باشه قسمت قبل در مورد مهاجرت گفتم ، بعد از مهاجرت چیزهایی که لازم داشتم رو داشتم و بسیار هم بیشتر ، وقت بیشتر ، آرامش بسیار زیاد ، انگیزه قوی برای پیشرفت و ارتباطات بیشتر با دوستان فعال فارکسی و خصوصا تریدرهای غیر ایرانی و غیره

یک سالی به گشت و گذار در فرنگ گذشت و البته ترید برای خودم ، حسابی روی خودم و تریدم کار کردم و بعد هم که با تیم ترید و منیجر خفن ! و حرفه ای مون آشنا شدم و بسیار از ایشون یاد گرفتم

با رونق گرفتن تلگرام و پیدا کردن دوباره دوستان قدیمی فارکسی ، یک اتفاق خوب دیگه هم افتاد ، با توجه به ارتباطات زیادی که با همه داشتم در این سالها (شماره تلفن خیلی ها که توی گوشیم سیو بود) یک گروه خصوصی ایجاد کردم و همه نسل اولی های فارکس رو دوباره دور هم جمع کردم

بعد از اون یک گروه عمومی آموزش رایگان ساختم برای نسل جدید فارکس ایران و در طول یکسال فعالیت اون گروه ، روش معاملاتی عرضه تقاضا رو به دوستان علاقمند آموزش دادم و البته در کنار اون تجربیات این سالها رو هم به اشتراک گذاشتم

و بعد از اون هم که راه اندازی سایت خودم و کانال تلگرام و پیج اینستاگرام که هنوز هم ادامه داره و درخدمت شما عزیزان هستم

(حالا بریم سراغ ترسیم چشم انداز آینده برای دوستان تازه کار ، به همراه کمی هم انگیزه براشون !)

اوضاع الان چجوریه ؟ الان عرض میکنم :
بیشتر از یکسال هست که آموزش و فعالیت های جانبی رو کمتر کردم و فقط به ترید (برای خودم و اینوستورهام) و گاهی هم اکسپرت نویسی (برای خودم) مشغولم
یه مقداری هم که برای بودن با تیم ترید وقت صرف میشه

هیچی دیگه ! همین ! یک زندگی ۱۰۰% فارکسی ، آروم و راحت

بزرگترین حسن این مدل زندگی اینه که برای خودم کار میکنم و هر مدلی که انتخاب میکنم کار میکنم ، هر وقت که خودم تعیین کنم ، آدمهای اطرافم رو خودم انتخاب میکنم ، بدون داشتن دغدغه ای به اسم درآمد و یا داشتن دغدغه امنیت شغلی !

حس میکنم شمایی که تا اینجای داستان رو خوندی ممکنه این سوال برات پیش بیاد که خب حالا این همه سال فارکس کار کردی الان چی شد آخر ؟! خب من توی همین جمله قبل پاسخ دادم

نمیخوام بگم فارکس برای همه خوبه ولی اگر کسی علاقه داشته باشه یکی از بهترین شغل هاست ، هرچی بخوای بهت میده ، شاید یه مقدار دیر ولی بازم ارزش صبر داره

پول و درآمد کمترین چیزیه که از این کار کسب میکنی ، اگر درست کار کنی خیلی چیزها بدست میاری

راستی اینکه ممکنه بعضی ها فکر کنن فارکس کارها ۲۴ ساعت پشت سیستم هستن و بسیار کار پر استرسی دارن نیز اشتباهه ، حرفه ای ها اصلا این مدلی کار نمیکنن ، من که شاید هنوز حرفه ای نیستم ولی واقعا هر چند ساعت که حوصله داشته باشم کار میکنم (روزی دو تا سه ساعت رو البته حتما باید وقت بذارم ولی بیشتر از اون نیازی نیست) اگه دوست داشته باشم هستم اگر نه میرم یه کار دیگه انجام میدم و هیچ لطمه ای هم به کارم نمیخوره

هیچ استرس خاصی هم ندارم ، بازار هرجا دوست داره بره ، هر جا دوست داره بیاد ، آخرش سالی ۱۲۰% رو که میده بلاخره ، بیشتر از این هم که نیازی نیست ، یه مثال براتون میزنم :
برای کسی که مدیریت اکانت انجام میده ، حتی اگه فقط (مثلا) ۵ تا مشتری خوب هم داشته باشه ، ماهی ۱۰% خیلی خوبه و زیاد هم هست

برای دیگران هم نخوام ترید کنم بازم ۱۰% حساب خودم جواب اموراتم رو میده یه چیزی هم بیشتر ، اینها رو به این خاطر میگم که خود نوعی ام رو مثال زده باشم و یه قیاسی باشه برای دوستان تازه کار که شاید فکر کنن ماهی ۱۰% خیلی کمه ، خیلی کم نیست عزیزم ! خیلی هم زیاده ! شاید شما خیلی عجولی !

هنوز باید خیلی چیزها یاد بگیرم ، کلی کارها هست که باید انجام بدم ، هنوز کلی ایده دارم که باید سیستم و الگوریتم و کدنویسی بشه ، عجله ای هم ندارم ، آروم و آهسته ادامه میدم

خب این هم داستان زندگی فارکسی من از سال ۲۰۰۷ که شروع کردم تا امروز که سال ۲۰۲۰ هست ، شاید ۱۰ سال دیگه ادامه داستان رو از ۲۰۲۰ تا ۲۰۳۰ براتون تعریف کنم ، امیدوارم باشم و باشید

خیلی دوست دارم یادی کنم از همه کسانی که در این مسیر برای من تاثیر گذار بودن و هر کدوم به نحوی کمک کردن ، اسم نمیبرم شاید کسی از قلم بیفته اما خودشون میدونن کیارو میگم ، از همتون سپاسگذارم ، مرسی که بودین .

از همه شما خوبان که داستان من رو خوندین ممنونم ، امیدوارم براتون مثبت بوده باشه
دوست دارم یه روزی شما هم داستان تون رو برای من و دیگران تعریف کنید ، تلاش کنید و داستان خودتون رو بسازید .

شاد باشید ، مراقب خودتون و سرمایه تون باشید

ارادتمند همه شما ، محمد هورزاد
بیست و نهم دسامبر سال دوهزار و بیست (سال کرونایی)

#داستان_هورزاد